گلهای من... دو سه هفته پس از رفتن خاله رقیه اینا رفتیم جیرفت و میجون. یک هفته پیش خاله خدیج بودیم بعد رفتیم جیرفت و خونه باغ بابا بزرگ عزیز. بیش از یک ماه که بیشترش رو پیش بابا بزرگ عزیز بودیم. چند روز هم بابا جان و مامان جان و عمه مهشید اومدن و مهمونی و دورهمی براه بود، چیزی که شما عاشقشین. سپاس از پروردگار بزرگ برای دور هم بودنمان. عاشقتونم عمر من و نفس من هستید. خواب شیرین در خنکای صبحدم، سپاس از خدای مهربان. زیر بارون... بوی خوش پونه همواره در اوج باشید عزیزانم تمشک های آبدار و شیرین... نوش جان اینجا کفش روزبهم رو آب برد، کلی...